خلاصه و ثمره بودن سوره معارج برای سوره جاثیه

بر روی شاخه اول درختواره قرآنی سوره معارج 70 ثمره سوره جاثیه 45 دیده میشود... و متقارن یکدیگرند از ابتدا و انتهای قرآن ....رجوع شود به لینک " ارتباط سور متقابل از ابتدا و انتهای قرآن  " در همین سایت ...

کلمه معارج علاوه بر اشاره به عروج ملائکه میتواند اشاره به مراتب علم و ایمان انسانها نیز باشد...چنانکه با رجوع به اتصال آیات این دو سوره نیز تایید میگردد...

وجود سور بقره و انعام و نحل و روم هم بر روی شاخه اول درختواره قرآنی (سوری با اشارات صریح به کتاب طبیعت) مرجعیت دو کتاب طبیعت و شریعت در مراحل و مراتب هدایت انسان  نیز مجددا تایید میشود... رجوع شود به لینک " درباره

دو کتاب و دو صلاه ، کتاب طبیعت و کتاب شریعت  " در همین سایت ...

------------------------

آیات ذیل از سوره جاثیه در اشاره به اینکه برخلاف گروه قبلی ، افراد متفکری هستند که هنوز به قیامت باور نکرده اند و البته اصراری بر انکار خدا و قیامت ندارند و آیات الهی را مسخره نمی کنند صریح است...مومنین را به گذشت بر آنها امر میکند :

اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲﴾ جاثیه

وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۱۳﴾ جاثیه

قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۱۴﴾ جاثیه

و البته به کسانیکه علیرغم داشتن علم به گمراهی کشیده میشوند نیز اشاره دارد :

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾

وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ ﴿۲۴﴾ جاثیه

در سوره معارج نیز اشاره متصل و یکجا دارد به اینکه دو کتاب و دو صلاه وجود دارد و کسانیکه از کتاب طبیعت درس آموزی موفقی دارند یعنی توجه و تواضع دائمی به آیات طبیعت داشته و به علم وجود حقی در اموال خودشان برای

نیازمندان (معادل همان زکات در کتاب الهی– عمل مشترک در هر دو مرحله و مرتبه هدایت) میرسند ، بر هدایت مضاعف کتاب الهی و تصدیق قیامت توفیق می یابند و به اعمال مندرج در کتاب الهی نیز از قبیل رعایت امانت و قائم به شهادات

خویش و حفاظت از نماز مورد اشاره کتاب ، پایبند میمانند:

وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ﴿۲۱﴾ إِلَّا الْمُصَلِّينَ ﴿۲۲﴾ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ﴿۲۳﴾ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ﴿۲۴﴾

لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿۲۵﴾ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿۲۶﴾

....

....

وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿۳۲﴾ وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ﴿۳۳﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿۳۴﴾

------------------------

سوره معارج به تجمع و تجمیع و به خطوط و مسیرهای کلی و ممتد اشاره دارد ، همانطور که معارج (جمع) برای دسته های ملائکه و روح هر امری وجود دارد :

مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ ﴿۳﴾ تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿۴﴾ معارج

اولین خط کلی برای انسانها (بر اساس پیوستگی با آیات قبل که در باره خصلت طبیعی اولیه حرص بر جمع مال است) خط کافرین میداند که به سوی جهنم خوانده میشوند ، مسیر ممتد بر اساس میل زیاد به دنیا و مال دنیا و فراموشی خدا

و قیامت ،...استثنا از انداخته شدن تمام انسانها به جهنم خط کلی مصلین است ، آنهایی که در خط تواضع (صلاه) دائم قرار میگیرند (مقابل یصر مستکبرا در سوره جاثیه) پیوند بین پدیده های طبیعی از جمله انسانها را با انفاق به محرومین

نیازمند مراعات میکنند و به ضرورت آن علم دارند و در امتداد آن حیات دنیوی را به حیات اخروی پیوند میدهند و به ذکر الهی (صلاه در کتاب) نیز ادامه میدهند و زمان اجرای آنرا دقیق رعایت میکنند...

شبیه به همین روند ، کافرین عهد رسول الله ، گروه گروه از چپ و راست دور و بر ایشان جمع میشوند تا درباره قیامت و بهشت بشنوند ، در میان آنها کسانی خواهند بود که انفاق میکنند اما به قیامت اعتقاد ندارند اما ممکن است در آینده اعتقاد

پیدا کنند و به بهشت وارد شوند...

فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ﴿۳۶﴾ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ ﴿۳۷﴾ أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ ﴿۳۸﴾ معارج

جالب است که میبینیم سورتین روم و بروج نیز مانند سورتین جاثیه و معارج بر روی شاخه اول درختواره قرآنی قرار دارند...

------------------------

 

برای درک مشابهات بیشتر این دو سوره ، انتهای سوره جاثیه را ببینیم:

وَلَهُ الْكِبْرِيَاءُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۳۷﴾ الجاثیه

و در اوایل سوره معارج میخوانیم :

مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ ﴿۳﴾ المعارج

تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿۴﴾ المعارج

کبریا داشتن یعنی در مکان یا مکان های بلند بودن ....هر کسی دسترسی به او ندارد...بیم و امید به او در قلوب است...

------------------------

در این دو آیه سوره معارج منظور از "معلوم" چیست؟

وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ﴿۲۴﴾

لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿۲۵﴾

در تفسیر نمونه آمده است:

" ...بعضى از مفسران معتقدند كه منظور از" حق معلوم" در اينجا همان" زكات" است كه مقدار معينى دارد، و از مصارف آن" سائل" و" محروم" است، در حالى كه مى‏دانيم اين سوره مكى است و حكم زكات در مكه نازل نشده بود، يا اگر نازل شده بود مقدار معين نداشت، لذا بعضى ديگر معتقدند: مراد از" حق معلوم" چيزى غير از زكات است كه انسان بر خود لازم مى‏شمرد كه به نيازمندان دهد ...."

اما در ارتباط با سوره جاثیه معلوم میگردد "حق معلوم" یعنی حقی که خداوند تعیین نموده و هر اندیشمند بی غرضی درک میکند... این حق را مومنین از  ناحیه وحی الهی نیز متوجه میشوند....

همانطور که بعضی مفسرین گفته اند :  " ...حق معلوم حقيست كه در شرع معين شده‏ ..."

و همانطور که در سوره جاثیه به علم و معلوم اشاره ضمنی میشود:

ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۸﴾ الجاثیه

آیا هر فرد انسانی متوجه میشود که حقی برای فقرا در اموال آنها وجود دارد؟ تاکید میشود "حق"... نه تعارف و صدقه...

------------------------

عبارت "ِلِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ" را با عبارت "سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ"

در آیه ذیل از سوره فصلت مقایسه کنیم:

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾ فصلت

آیات سوره فصلت را در اتصال ببینیم...معلوم میشود این حق معلوم زکات است که همواره طبق دستور الهی به مقداری که نیاز طبیعی نیازمندان اقتضاء میکند باید اخذ شود:

الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿۷﴾

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿۸﴾

قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۹﴾

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾

این مطلب بدین منظور نیست که اموال توانمندان تحت مدیریت مطلق اجتماعی قرار بگیرد بلکه همراه با مدیریت و رضایت خود آن توانمندان باید به نیاز طبیعی نیازمندان رسیدگی شود....توانمندان بعنوان اعضایی از اجتماع مومنین باید رضایت بر این کار داشته باشند...آنرا دستور الهی بدانند و بر آنها "معلوم" باشد...

خود توانمندان باید بانیان تامین اجتماعی (در لسان امروز) و رعایت رضایت اجتماعی باشند....هر چه زمان بیشتر بگذرد بجهت ازدیاد جمعیت و تخصصی تر شدن کارها لزوم رعایت رضایت اجتماعی در عمل بیشتر میشود...

در غیر این صورت توانمندانی که فقط تظاهر به ایمان میکنند در نزد خداوند کافرین قلمداد شده و باید منتظر غضب الهی که در غضب اجتماعی منعکس میگردد باشند....در مقابل رعایت نیاز طبیعی خود و دیگران (و نه اسراف) از نفس مطمئن و غنی و با نورانیت بیشتر در حیات اخروی بهره مند خواهند شد....

بجهت درک اشتباه در ثابت بودن مقدار زکات در برداشت از "حق معلوم" اشتباه رخ داده است...زکات ثابت نیست...خود شخص پیامبر و دیگران بنا بر مقتضیات زمان خویش مقداری را بعنوان زکات میگرفته اند (معلوم برای آنها در آن زمان طبق دستور کلی الهی)....مبادا با مقدس نمودن و تصور معصوم بودن آنها با وسوسه توانمندان متظاهر به ایمان زیرکانه بخواهیم به همان مقدار هزار سال قبل زکات را تئوریزه بکنیم.....

------------------------

در ترجمه تفسیر المیران آمده است:

".... براى اينكه زكات مواردى معين دارد، و منحصر در سائل و محروم نيست، كه در قرآن مواردش چنين بيان شده:" إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ" «1» و ظاهر آيه مورد بحث انحصار موارد حق معلوم در دو مورد سائل و محروم است...."

اتفاقا اشاره "الصدقات" در آیه مورد اشاره از سوره توبه با "یصدقون" در آیه بعدی از سوره معارج :

وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿۲۶﴾ المعارج

نشان میدهد که منظور همان زکات است....نشانه ای برای ایمان و تصدیق روز  قیامت...زکاتی که در هر عصر و زمان  و هر مکان میتواند متفاوت باشد... با این حال همگی تحت عنوان واحد چیزی هستند که برای "ِلِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ" میشود بکار برد.... آیه سوره توبه نوعی توضیح نیز میباشد....

تمام عناوین در آیه سوره توبه افرادی هستند که خود کار و تلاش دارند و یا داشته اند ولی در حال حاضر نیازمندند...

فقرا و مساکین این شرایط را دارند....عاملین علیها افرادی هستند که به کار جمع آوری زکات مشغول میگردند و کار قبلی و شخصی خود را کنار گذاشته اند یا کم کرده اند پس اگر به آنها زکات تعلق نگیرد جزء "ِلِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ" خواهند شد....همینطور بقیه افراد ....

مولفه قلوبهم کسانی هستند که مومن نیستند و وضع خوبی ندارند با دادن زکات امید ایمان آنها میرود....و همینطور بقیه عناوین افرادی هستند که کار میکنند و تلاش خود را دارند ولی نتیجه تلاش آنها کفاف نیاز آنها را نمی دهد یا نتیجه تلاش آنها عاید خود آنها نمیشود و نیازمند باقی میمانند (فی الرقاب)...

در کل "ِلِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ" اشاره به افراد تن پرور (دارای ضعف جسمانی ظاهری) و به اصطلاح گدا نمیکند....امثال کسانی هستند که با آنچه در اختیار دارند تلاش میکنند یا میکرده اند ولی اکنون گرفتار حوادث و ضعف واقعی جسمانی یا کهولت سن و...شده اند و نمی توانند بکار خود ادامه دهند...

در هر زمان در شورای اجتماعی میشود برای آنها حق معلومی تعیین کرد....معلوم برای جامعه و مبتنی بر رضایت اجتماعی...

خلاصه اینکه "معلوم" بودن هم به مرجع علم و هم به فاعل علم (در زمان خودش) هر دو ربط دارد...

جالب اینکه هر دو سوره جاثیه و معارج فاقد کلمه زکات هستند...اما از همراهی غالبا دو کلمه صلاه و زکاه از همان ابتدای سوره بقره بعنوان بنیان شاخه اول معلوم است که این حق معلوم همان زکات است در مقام اجرا در سطح جامعه.....

شاخه اول درختواره قرآنی تلاش های درونی نفوس برای یافتن ایمان به خدا و روز قیامت است جمع آوری دلائل و رجوع به معجزات است و رسیدن به کلیت و معادل آن جامعه مومنین....قوانین کلی در اجتماع مومنین...

شاخه دوم چالش عملی بین جامعه مومنین و برخورد با جوامع دیگر است ....با کافرین و مشرکین و ...با مجادله احسن یا تالیف قلوب یا در نهایت قتال در مواجهه با قتال است....

 صفحه اول