درباره سوره محمد و سوره فتح

 

کم نیستند افرادی که فهمیدن قرآن را در توان فقط چند نفر خاص که تمام آنها در گذشته میزیسته اند و اقوال خود آنها نیز باید اعتبار سنجی شود منحصر میدانند.برای قرآن پیچیدگیها و بطون در بطون قائلند و برای این قول خود احادیث متواتر (البته بزعم خودشان) را دلیل می آورند بدون آنکه تاییدیه ای از خود قرآن داشته باشند.

 

مثلا گفته شده است : " اگر گوینده‌ای از کلام خود، دو معنا قصد کند؛ یک معنا با دلالت آشکار و معنای دیگر بر مبنای رمز و رازهای ویژه با دلالت پنهان افاده نماید، به نحوی که تنها بعضی از خواص- که از رمز و راز آن باخبرند- آن را بفهمند نه تنها کاری ممکن بل معقول است؛ بلکه چه بسا بتوان گفت: اصولاً یکی از عناصر اصلی در آفرینش آثار ادبی، هنری، برخوردار بودن لفظ از دو بُعد آشکار و پنهان است و هر چه قدرت ادبی و ذوق هنری گوینده بیش‌تر باشد، بُعد نهانی کلام عمیق‌تر خواهد بود."

 

( سخنرانی عبدالحسین خسروپناه در همایش علمی «منظور و منثور» در موسسه فلسفه روسیه باعنوان «ظاهر و باطن قرآن» به نقل از سایت موسسه حکمت و فلسفه ایران)

 

هدف آثار هنری با هدف قرآن فرق دارد.آثار هنری برای تفریحی مفید و توام با رشد دادن ایجاد میشود که اگر بعضی افراد آنرا نفهمیدند اشکالی برای آنان پیش نمی آید.اگر خیلی از افراد نفهمند که فلان نقاش چه منظوری در نقاشی خود نهفته دارد آیا برای آنها خسارت دنیا و آخرت پیش می آورد؟

 

از کجا معلوم که خداوند هم دو معنا قصد کرده است؟ صرف اینکه آثار هنری با روش وادار بفکر کردن و یا آزمایش و تفریح فکری استفاده کنندگان ساخته میشوند باید نتیجه گرفت که قرآن هم با این روش ساخته شده است؟

 

 آیات متشابهات بطور اجتناب ناپذیر برای شبیه سازی مفاهیم غیبی است نه وسیله ای جهت به اشتباه انداختن و نفهمیدن وظایف و دستورات محکمات قرآنی. آیات اگر مرتبط دیده نشوند به اشتباه اندازنده میگردند(ما تشابه منه) والا از ابتدا در قرآن هیچ غموض و اشتباه انداختنی وجود ندارد.

 

آیا عبارت "یسرنا القرآن للذکر" که به دفعات و اشکال مختلف بیان شده است  عبارتی جدی و حقیقی است یا خود این عبارت نیز هنری است و در پشت آن حقیقت دیگری نهفته است؟

 

قرآن طوری است که افراد  با استعدادات فکری مختلف  بشرط تسلیم فلبی می توانند از آن برداشت نمایند.حدود وظایف دنیوی خود را از آن بفهمند و باید به آنها عمل کنند والا مجازات خواهند شد.فهمیدن آن و عمل به آن پاداش اخروی در پی دارد در دنیا نیز باعث رشد فکری و حصول فرقان است...

 

از عبارت "یتدبرون القرآن" نمی توان نتیجه گرفت که بنابراین قرآن یک پشت دارد و یک رو...پشت و رو داشتن آیات نیست بلکه پشت سر هم خواندن آیات است...متصل خواندن است....

 

اتفاقا در سوره محمد و در پی آن آیه  از دو "ادبار" سخن آمده است.یک "ادبار" معنوی و در رابطه با تبیین هدایت است و دیگری "ادبار" بدنی و جسمی است:

 

أَ فَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلىَ‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا(24)

 

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّواْ عَلىَ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ‏َ لَهُمُ الْهُدَى  الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلىَ‏ لَهُمْ(25)

 

ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لِلَّذِينَ كَرِهُواْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فىِ بَعْضِ الْأَمْرِ  وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ(26)

 

فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ(27)

 

آیه "افلا یتدبرون القرآن ام علی فلوب اقفالها" در سوره محمد  با رعایت پیوستگی آیات بسادگی منظورش  پیگیری و ادبار معنایی و تبیینی و رد یابی عبارات و سور نازله در قرآن است و رسیدن به هدف نهایی قرآن در هر موضوع. این رد یابی "ادبار" و پیگیری آیات و سور تنها روش برای فهم قرآن و برای تمام افراد است.البته اگر کسی توان کافی تا زمان خاصی از عمر و مطالعه خود نداشته باشد و ارتباط و پیوستگی آیات و سور را درنیابد باید به کسانی که توان و تجربه بیشتری دارند و مجهز به همان روش پیگری آیات و سور هستند رجوع کند و مشورت و کمک بگیرد.

 

در خود سوره محمد صریحا به وجود عالمانی در زمان رسول الله که قرآن را درک میکنند (الذین اوتوا  العلم) اشاره شده است.مطلبی که بعضی مفسرین به راحتی از آن گذشته اند و تبعات این موضوع را موشکافانه بررسی نکرده اند:

 

وَ مِنهُْم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتىَّ إِذَا خَرَجُواْ مِنْ عِندِكَ قَالُواْ لِلَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مَا ذَا قَالَ ءَانِفًا  أُوْلَئكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبهِِمْ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُمْ(16)

 

اگر مومنینی در طول عمر خود بطور کامل به درک قرآن نرسیدند خداوند هدایت آنها را ادامه میدهد:

 

...وَ الَّذِينَ قُتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ(4)سَيهَْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالهَُمْ(5)وَ يُدْخِلُهُمُ الجَْنَّةَ عَرَّفَهَا لهَُمْ(6)

 

در عمل نیز تربیت حاصله از نزول و هدایت جهت دار و  تدریجی آیات و سور تحولی در انسانهای مومن ایجاد میکند که نباید مومنین بسادگی آنرا از دست بدهند و به تربیت و تحول اولیه سقوط کنند و عقبگرد نمایند.بلکه باید این رفتار و منش های الهی ایجاد شده در خودشان را تثبیت ببخشند و به نسل بعد منتقل کنند و شاهدی برای آنها باشند.

 

نسل های بعدی نیز با دانستن سیر آیات و سور و پیداکردن هدف قرآن (در یک کلمه تدبر) باید به حرکت پدران مومن خود  ادامه دهند.اگر نسلی یا نسل هایی از ادامه حرکت به وساوس شیطانی باز بمانند برای توبه و انابه باید از مطالعه قرآن به روش تدبر و ردیابی آیات و سور هدف قرآن را بفهمند و به وظایف مربوط به موقعیت خود عمل کنند...

-----------------------------------------------------

تغییر و تحول در اعمال و رفتار مسلمانان اولیه با یکدیگر سیر تکاملی و صعودی داشته است.مثلا از نمونه برداشت های از عبارت "اولوا الارحام بعضکم اولی ببعض " این مسئله روشن است. این تغییر و تحول صعودی انعکاس نزول تدریجی درختواره آیات و سور قرآنی است.

 

مومنین از روابط بر حسب صرفا قوم و خویشی دنیایی به رابطه بر اساس ایمان و فداکاری و جهاد صعود نمودند. مسئله این است که آیا خداوند پس از مدتی دوباره دستور به ارتباط بر اساس قوم و خویشی دنیایی میدهد؟ آیا اگر در بین اقوام و خویشان افراد مومن نباشند باز هم برگشت مومنین به سوی آنها مجاز اعلام شده است؟ مسلما چنین نیست.

 

اگر مومنین با هم وصلت کردند و قوم و خویش جدید شدند چه بهتر ولی اگر وصلت نکردند باز هم برادران دینی هستند و ارتباطشان با هم بر ارتباط با اقوام و خویشان غیر مومن نه تنها ارجحیت دارد بلکه لازم است.

 

پس کلمه "ارحام" در کل قرآن هم بمعنی ارحام قوم و خویشی و هم بمعنای ایمانی بکار رفته است.نوعی صعود و تکامل ایمانی در این کلمه وجود دارد.جانهای پاک مومنین ارتباط حقیقی با هم دارند.نمونه آن پدر و اولی دانستن رسول الله بر مومنین است و مادر دانستن بانوان ایشان که در سوره احزاب آمده است.

 

در انعکاس با این رشد صعودی در تربیت روحانی مومنین در آیات و سور نیز رشد صعودی و پیگیری صعودی وجود دارد. رد یابی احکام در قرآن همان تدبر در قرآن است.نزول تدریجی بر اساس رشد اجتماعی است.

 

در قرآن ناسخ و منسوخی در کار نیست.پویایی احکام وجود دارد.مثلا احکام ارث در کنار خود وصیت را هم دارند تا مومنین خودشان مراقبت کنند تا اموالشان بدست مومنین از وراث بیافتد نه اینکه ارث و میراث بطور پی در پی در میان قوم و خویش اعم از مومن و غیر مومن انباشته شود.

 

این رشد باید ادامه پیدا میکرد و با تثبیت شدن نباید به عقب برمیگشت.پس از رحلت رسول الله بتدریج با وسوسه های شیاطین جن و انس این ارتباطات معنوی و حقیقی گسسته شده و دوباره روابط بر حسب صرفا خویشاوندی نسبی و سببی (دنیایی) رخ داده است.

 

از جهت دیگر نیز در سوره محمد این کلمه "ارحام" آمده است.در این سوره قبلا در توصیف بهشت از کلمات "ماء" و "لبن" و "خمر" و "عسل" استفاده شده است (بدون الف لام ) بدیهی است که منظور متشابهات آن جهانی این کلمات است.در مقابل برای کافرین از "قطع" اعضای درون جسم آنها در اثر شرب مایع داغ ذکری آمده است.

 

در هماهنگی آیات سوره محمد با هم در آیه 22 نیز "ارحامکم" معنوی و آن جهانی است و "قطع" این ارتباط الهی است که در صورت گریزان شدن از دین رخ خواهد داد. آیا اشارات زیبایی نیستند؟

 

------------------------------------------

 

در سوره فتح موضوع نشناختن عده ای از مردان و زنان مومن مقیم مکه نقطه عطف و اساسی است.

 

علت اینکه خداوند خواسته است مومنین بدون جنگ و قتال وارد مکه بشوند آن است که این مومنین خونشان هدر نشود و بیگناه کشته نشوند.ظاهرا مومنین به این مسئله واقف نبوده اند.

 

هر مومنی مانند جوانه ای در یک مزرعه است که باید توسط آن زمین و مزرعه حمایت شود تا رشد لازم را پیداکند.ساقه محکمی بیابد.

 

محَُّمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ  وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلىَ الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنهَُمْ  تَرَئهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ

 

رِضْوَانًا  سِيمَاهُمْ فىِ وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ  ذَالِكَ مَثَلُهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ  وَ مَثَلُهُمْ فىِ الْانجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ

 

شَطَْهُ فََازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى‏ عَلىَ‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بهِِمُ الْكُفَّارَ  وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ

 

الصَّالِحَاتِ مِنهُْم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمَا(29) سوره فتح

 

کلمه " فََازَرَهُ " بمعنی "پس آنرا معاونت و کمک کرد" است (ازجمله در تفاسیر المیزان و نمونه) و کمتر مورد تاکید و بررسی عمیق بزرگان بوده است.این کمک خود مزرعه به جوانه سرزده از درونش همان کاری است که جامعه مومنین نیز باید به تک تک افراد خود داشته باشد.هر فرد باید تحت حمایت اجتماع باشد. همان توجه ای است که باید به مومنین تنها مانده در مکه از جانب جامعه مومنین عمل میشد.

 

یک بار دیگر معلوم میشود ارتباط مومنین با هم روی دیگرش ارتباط آیات قرآن با هم است.

 

مومنین تنها افتاده در مکه ناشناخته مانده بوده اند. مومنین همراه رسول الله این امر را نمی دانسته اند.فتح قبل از آمدن به مکه (که ظاهرا در جنگ حدیبیه بوده است- هر جنگی با هر نامی بوده باشد مهم نیست همانطور که خود قرآن هم اشاره صریح ندارد) جنگی بوده که بسبب آن مومنین مجاز شده اند سال بعد با آرامش وارد مکه بشوند. (تفاسیر المیزان و نمونه)

 

دقت در رویایی که رسول الله دیده بوده است نیز از طرف مومنین به اندازه لازم صورت نگرفته و باعث شک و تردید آنها شده است.این دو موضوع مهم در این سوره برای مومنین هدایت لازمه را به ارمغان آورده  است...

 

ابتدا و انتهای سوره فتح نیز با هم سازگار میشوند. 

----------------------------

 

99/10/19

 

سوره فتح بر شاخه اول و سوره محمد بر شاخه دوم قرار دارد....مفاد این دو سوره تاییدی بر فرضیه درختواره قرآنی و ارتباط سور بر روی دو شاخه است...

 

سوره محمد سوره 47 سوره قتال و کشمکش است...نباید در مقابل کفار کوتاه آمد...کفار حق را اطاعت نمی کنند...

 

در قتال با کفار خداوند کمک کننده به مومنین است...به وقایع دوران خود پیامبر اشاره بیشتری دارد...مسئله صبر و مقاومت مومنین در برابر کفار است تا دین خدا ظاهر و پیروز گردد ...

 

اما سوره فتح به ارتباط مومنین بیشتر می پردازد و این ارتباط را عمیق و روحانی اعلام میکند طوریکه نباید چند مومن ناشناخته در یک جنگ کشته شوند...پیروزی و فتح مکه بدون خونریزی حاصل میشود...

 

گفتاری از عواطف قلبی و سکینه و آرامش مومنین است...

 

کسانیکه اسلام را قدرت محور میدانند سوره محمد را بیشتر در خاطر دارند و کمتر از سوره فتح یاد میکنند...

صفحه اول