لسان اعجمی -  زبانی گنگ یا غیر عربی

 

در آیات 102 و 103 سوره النحل میفرماید:

 

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالحَْقّ‏ِ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُسْلِمِينَ(102)

 

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ  لِّسَانُ الَّذِى يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَاذَا لِسَانٌ عَرَبىِ‏ٌّ مُّبِينٌ(103)

 

اگر حصار سوره را برای این آیات (دارای ترتیب و ارتباط) در نظر بگیریم معنای بلند و رسایی برای آیه 103 میتوانیم داشته باشیم در غیر اینصورت فقط معانی سطحی عایدمان خواهد شد که زیبنده قرآن نیست.

******************************

در ترجمه تفسیر المیزان ج 12 صص  501 و 500  میگویند:

 

"...و معلوم است كه جواب دادن به صرف اينكه آن مرد زبانش غير عربى است و قرآن به زبان عربى فصيح و آشكار است، ماده اشكال را به كلى از بين نمى‏برد، براى اينكه ممكن است بگويند از آن مرد غير عربى درس مى‏گيرد، و آن گاه يادگرفته‏هاى خود را در قالب زبان عربى صحيح و فصيح در مى‏آورد، بلكه اصلا اين اشكال بيشتر به ذهن مى‏رسد تا اشكال اول..."

 

"...و از اينجا به خوبى روشن مى‏گردد كه جمله" لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ ... مُبِينٌ" به تنهايى جواب از شبهه آنان نيست، بلكه جواب از اين جمله شروع شده، و تا تمامى دو آيه تمام مى‏شود."

 

جوابهای صحیح از نظر ایشان چنینند:

 

"و خلاصه جوابى كه از مجموع سه آيه استفاده مى‏شود اين است كه: تهمتى كه شمابه وى مى‏زنيد كه بشرى به او تعليم مى‏دهد، و او آن را به خدا نسبت داده افتراء مى‏بندد،اگر مقصود شما از تعليم، تلقين الفاظ است و قرآن كريم كلام آن مرد است، نه كلام خدا، جوابش اين است كه آن مرد غير عرب است، و اين قرآن به زبان عربى مبين است.

و اگر منظورتان اين است كه آن مرد معانى و معارف قرآنى را باو ياد مى‏دهد، و الفاظ از رسول خدا (ص) است، و او الفاظ خود را به خدا افتراء مى‏بندد، جوابتان اين است كه معارف حقيقى‏اى قرآن در بر دارد كه هيچ صاحب عقلى در حقيقى بودن آن شك ننموده و تمامى عقول، مجبور و مضطر در قبول آنند، اگر رسول خدا (ص) آنها را از بشرى گرفته بود خودش نسبت به آنها ايمان نمى‏داشت، و حال آنكه او به آيات خدا ايمان دارد و اگر ايمان نمى‏داشت خدا هدايتش نمى‏كرد، چون خدا كسى را كه به آياتش ايمان ندارد هدايت نمى‏كند، و چون مؤمن به آيات خداست، ديگر به خدا افتراء نمى‏بندد، چون به خدا افتراء نمى‏بندد مگر كسى كه ايمان به آيات او نداشته باشد، پس اين قرآن افتراء نيست، و از بشرى گرفته نشده، بلكه منسوب به خداى سبحان است..."

 

*******

خوب بلاخره جواب ادعای مردم جاهل مبنی بر اینکه بشری به او یاد میدهد چیست؟

 

اینستکه :  کسی غیر عرب زبان به او این الفاظ قرآن را یاد نمی دهد چون این الفاظ عربی مبین        

               هستند.(این جواب در خود آیه 103 میباشد) (خود میگویند این اشکال کوچکتر است)

             

               کسی غیر عرب زبان به او معارف قرآنی را یاد نمی دهد چون او به آن آیات ایمان دارد.

    (این جواب تا آیات 104 و 105 ادامه دارد)(در اینصورت از بحث زبان خارج میشویم)

 

******************************

و نمونه دیگر اینکه در تفسیر روشن ج 13 ص 123 آقای مصطفوی میگویند:

"...و أعجم: بكسى اطلاق مى‏شود كه در او عجمه باشد، و آن بمعنى لكنت در زبان و ابهام در گفتار است، و أعجم: صفت مشبّهه باشد مانند الكن و أسود، خواه در زبان عربى باشد و يا در غير آن.

و مى‏فرمايد:

كسيكه اين قرآن را باو نسبت مى‏دهند، زبان او عجمى است، يعنى در گفتار و كلمات او ابهام و گرفتگى هست، در صورتى كه قرآن مجيد روى برنامه عربى فصيح درجه كامل نازل شده است.

و عرب: بمعنى وضوح و روشن شدن است، و اعراب بمعنى روشن و بيان كردن باشد. و اعراب در كلام بمعنى فصيح و روشن گفتن باشد..."

 

اگر لکنت در زبان منظور باشد باز مشکل حل نمی شود.چگونه ممکن است مخالفین ببینند زبان آن فرد خاص الکن است و باز هم قرآن فصیح و مسحور کننده را آموزه او به پیامبر بدانند؟مانند همان اشکالی که بقول مفسر المیزان اشکالی است که کمتر به ذهن میرسد و سطحی بودنش واضح است.

 

اگر ابهام در گفتار باشد و آنهم شخص خاصی باشد که حتما همه میشناسند امری بدیهی را در آیه 103 داریم که بعید است منظور کافرین بوده باشد و قرآن آنرا بعنوان یک جواب دندان شکن در یک آیه ارائه کند مگر اینکه این ابهام در گفتار برای بشر بطورکلی منظور باشد نه یک بشر خاص.

 

******************************

اشکال اینجاست که در آیه103  اصلا بحث صرف زبان عربی یا غیر عربی یا لکنت زبان نیست.

 

مگر دانستن اینکه آن شخص خاص مورد بحث فرضی زبان غیر عربی داشته یا گنگ بوده یا لکنت داشته امری مخفی بوده که قرآن با اعلام واقعیت امر جواب دندان شکنی داده باشد؟

 

مگر کسی با زبان دوم نمی تواند مطلبی بگوید یا بنویسد بطوری که اهل آن زبان دوم از شنیدن یا خواندن آن بهره مند بشوند؟ المیزان فی تفسیر القرآن متعلق به علامه طباطبایی خود بزبان عربی است!

 

بحث اصلی این است که بشر بطور کلی و نهایی سخن کامل و گویا نمی تواند داشته باشد.بشر به درک کامل حکمت و عدل نمی تواند برسد خداوند است که به او می آموزد آنچه را که او نمیداند.

 

مثل همان گنگی و بی تدبیری است (گنگی و بی تدبیری از امور کوچک تا امور اجتماعی) که در حصار سوره النحل بدان اشاره شده است سوره ای که در آن آیه ای با این معنی داریم:

 

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلَينْ‏ِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلىَ‏ شىَ‏ْءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلىَ‏ مَوْلَئهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بخَِيْرٍ  هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ  وَ هُوَ عَلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(76)

 

در حصار این سوره بشر بعنوان عام و نه فرد بخصوص منظور است بشری که خودش از عالم غیب خبر ندارد و در بیان حقیقت نهفته در عالم گنگ است و تنها باید تسلیم آیات نازله از جانب خداوند باشد.

 

بشر در جستجوی شخصی خود به اوج (حقیقت) نمی رسد.چه در زبان عربی چه فارسی و چه...

از خودش حرف کامل و روشن ندارد.لذا باید به آیات الهی ایمان بیاورد و خود و دیگران را به آنها امر کند.

 

در آیه قبلی (آیه 102) نزول قرآن را به "روح القدس" نسبت میدهد و آنرا هدایت و بشارتی برای مسلمین میداند.بشر عقل خود را با تسلیم شدن به وحی گسترش داده و نور بیشتری می یابد.(فرقان)

 

البته نسبت دادن قرآن به بشر در سوره مدثر آیه 25 نیز آمده است:ان هذا الا قول البشر

در این جا نیز منظور کافرین اینست که قرآن از جانب خدا و از عالم دیگر نیست. سخن خود رسول الله یا یک بشر دیگر است. (هر که باشد)

 

پس جواب اینکه قرآن از جانب بشر است این شد که لسان بشر اعجمی است هر بشری که باشد.

 

این روح القدس (همچون مسئول برنامه های ابر کامپیوتر های غیبی الهی -  ملائکه تحت امرش) است که به امر خداوند با کلمات عربی غیب السموات و الارض را دقیق و روشن بیان میکند.معجزه ای که از بشر عرب زبان هم برنمی آید.

 

به اعتراف بزرگان کلمات عربی در قرآن بعضی وقتها بطور ظریفی سنت شکنانه بکار رفته اند و همواره در نهایت زیبایی و دقت ممکن.

 

معجزه ای که میتوانست به زبان غیر عرب هم انجام شود که البته باید برای همان قوم نازل میشد.

همانطورکه در حصار سوره فصلت منظور از "... ء اعجمی و عربی..." منظور از عجمی بودن غیر عرب بودن است.

 

در حصار سوره النحل انسان تسلیم و مسلمان  آیات و اوامر مبین خداوند را باور میکند.سوره النحل سوره امر و وحی الهی است و لزوم اطاعت بشر فقط از آن امر و تبلیغ فقط آن امر بیان میشود.

صفحه اول