درباره اتصال آیات سوره الشعراء سوره 26

 

دو سوره  الشعراء و القصص (با حروف مقطعه طسم) در باره آشفتگی و اتصال قول هستند...اتصال و انسجام قول در بیانات الهی و تفرقه و آشفتگی در افکار کافرین و غیر مومنین.

 

سوره الشعراء از کمترین تفرقه در جبهه کافرین بجهت دیکتاتوری فرعون و همدستی با شعبده بازان شروع میشود و به تفرقه بجهت آشفتگی در ذهن افراد بعنوان نمونه شاعران (در جبهه کفر) ختم میشود.

 

مومنین به تبع وحدت بیان الهی با هم وحدت توام با ایمان دارند و با هم صف واحد تشکیل میدهند:

 

... وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا... آخرین آیه سوره الشعراء

 

ولی غیر مومنین قلوب و افکار آشفته دارند و از درون پراکنده هستند حتی اگر در ظاهر یک گروه دیده بشوند.

 

ترتیب معرفی تاریخی اقوام در سوره الشعراء به ترتیب وجود تفرقه در میان انسانهاست.از دیکتاتوری همه جانبه فرعونی شروع میشود به تفرقه بین آدم ها بجهت تفاوت ها و آشفتگی در اذهان در عصر آخرین پیامبر میرسد. در مقابل به پیوستگی بین رسالات الله تاکید میکند.از جمله این تاکیدات ظریف بیان موجود در آیه ذیل است:

 

فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبّ‏ِ الْعَالَمِينَ(16) الشعراء

 

وقتی بیشتر به این وحدت رسالت در این آیه و دراین سوره پی می بریم که ببینیم در سوره طه به این شکل فرموده است:

 

فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ (47) طه

 

در سوره طه به جهت جمع بندی ها و سر و ته را باهم دیدن بالاترین و پایین ترین یا اولین و آخرین حالات را کنار هم آوردن اشاره به دو رسول دارد موسی اولین رسول و معاون وی هارون رسول دوم.

....

هر آیه در زمینه آیات سوره مربوطه باید دیده شود.ارتباط آیات هر سوره ناگسستنی است.

------------------------------------------------------------

 

از جنبه دیگری نیز به سوره الشعراء میتوان نگریست که مکمل آنچه گفته شد است.اینکه قدرتمندان با سحر و عملیات تخیلی دیگران را تحقیر و مسلوب الاراده میکنند تا بیشتر در خدمت آنها باشند. تحقیر دیگران تا توان قیام و عرض اندام نداشته باشند و در برابر ظلم آنها نایستند.

 

اینستکه قدرتمندان با قیاس بنفس پیامبران را نیز جادو گران خطاب میکنند و بیان آنها را مبنی براینکه روز قیامتی هست و خداوند نادیدنی آنها را مجازات خواهد کرد را سحر و جادو و سلب اراده کردن از دیگران میخوانند.

 

در سوره الشعراء از شدیدترین سحر و جادو ها و عملیات تخیلی به نرم ترین آنها  که شعر باشد پرداخته میشود. ازقوم موسی و سحر فرعون شروع میکند به شعر و بیانات تخیلی در زمان رسول الله میرسد. ساخت بت ها و ترویج خرافات در اطراف آنها نیز یک نحو سلب اراده از افراد است.ساختن برج عاج برای خود تحقیر دیگران است.همجنس گرایی نیز راهی برای سلب اراده کردن است.تجاوز جنسی به مبارزان در زندانها از این قبیل سلب اراده و تحقیر کردن هاست.

 

ترتیب ذکر اقوام در این سوره به این نحو است: قوم موسی (فرعون)- ابراهیم – نوح – عاد – ثمود – لوط – شعیب (اصحاب الایکه) .

 

تحقیر دیگران و ترویج افکار انحرافی از شدیدترین به ملایمترین صورت در این ترتیب نهفته است.

 

حال اگر بخواهیم ببینیم کدام صورت از این روش های ظلم به ضعفا هنوز باقی است کدام یک از نام های اقوام ذکر شده را باید ذکر کنیم؟ کدام یک از روشها هنوز کاربرد دارند؟

 

از سوره ق استمداد میکنیم.چرا که در سوره ق از آنچه از انسانها باقی میماند و ثبت و ضبط میشود سخن به میان می آید. بنابراین روشهایی را که در گذشته بوده ولی حالا نیست و یا بسیار کمتر هستند و برای تکرار نشدن و حذر کردن آمده است میتوان شناخت. در سوره ق ترتیب ذکر اقوام چنین است:

 

نوح – اصحاب الرس – ثمود – عاد – فرعون – لوط – اصحاب الایکه – قوم تبع . اگر بترتیب ماندگاری روش ها  دقت کنیم می بینیم روشهایی مانند شعر و افکار تخدیری انحرافی جنسی  همچنان باقی هستند. روش تخیلی شدید فرعونی هنوز هست و آن روش نمایشی تخیلی قدرتمندی مانند فیلم هاست. روشی که هنوز فرعون ها برای مهندسی اراده انسانها بکار میگیرند....

 

هر آیه در زمینه آیات سوره مربوطه باید دیده شود.اتصال آیات هر سوره ناگسستنی است. ارتباط سور نیز تکمیل کننده آن اتصالات است. در کنار هم و در کلیت خود قرآن کلمه ثابت الهی و درختواره ثابت بهشتی است...

 

 

------------------------------------------------------------

 

در این سوره شعرا با افرادی که ماموریت الهی دارند مقایسه میشود همانطور که قرآن بعنوان تنزیل الهی با اشعار شاعران مقایسه میگردد:

 

وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۹۲﴾ الشعراء

 

وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ﴿۲۱۰﴾ الشعراء

 

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿۲۲۱﴾ الشعراء

 

برای اشاره به این ریشه الهی است که در این سوره چندین مرتبه آیه ذیل را تکرار میکند:

 

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۷۸﴾ الشعراء

 

القاء بر انبیاء از طریق تلاش آنها در فهم کتاب پیامبر (دارنده کتاب قبلی) است...این تلاش ایشان برای توضیح (واضح ساختن) بیشتر کتب قبلی تحت کنترل الهی است...

 

انبیاء بنی اسرائیل کتاب موسی را تبلیغ میکنند...

 

برای همین حتی به آنهایی که مثلا در سوره مریم "نبی" اطلاق میشده است در این سوره "رسول" معرفی میشوند...

 

علت این تکرار آیا غیر از این است که بگوید پیام های این انبیاء (چه شفاهی و چه کتبی) از جانب خداوند است...یک نبی یا خود مستقیم پیام دارد یا پیام پیامبران قبلی را (تحت کنترل الهی) تبلیغ میکند...

 

بنظر میرسد در کل قرآن برای بیان این تفاوت در پیام رسانی آنهایی را که خود کتاب آورده اند را با کلمات "رسول" و "الیکم" ولی بقیه را با کلمات "رسول" و "لکم" معرفی میکند...

 

بنابراین هر کسی نمی تواند ادعا کند "نبی" است...حتی اگر پیام کتاب قبلی را توضیح بدهد...نمی توانیم ادعای شاعری همچون مولوی را مبنی بر اینکه شعرش قرآن جدید است و از عرفان الهی است بپذیریم...

 

چون خود قرآن خاتم بودن محمد را برای انبیاء اعلام نموده است...و این خود بجهت مفصل ترین بودن و جمع بندی کننده بودن قرآن است...

 

بنابراین شعر شاعران (مسلمان) درک خود آنها از قرآن است و نمی تواند از عالم غیب ارسال شده باشد...تلاش ما برای فهم قرآن (حتی با اشاره و هدایت الهی...لنهدینهم سبلنا)  با ادعای آوردن قرآن جدید فرق دارد...

 

شاعران غیر مسلمان و محارب با اسلام در حقیقت آنهایی هستند که بر آنها شیاطین القاء میکنند ...شیاطین نمی توانند از عالم غیب و درگاه الهی پیام بیاورند...

 

 

شیاطین اصلا توان شنیدن پیام از قرب الهی ندارند چون آنها رانده شده هستند و از سمع معزول شده اند....البته شیاطین سخنان انسانها را در این جهان می شنوند ولی سخنی از عالم اعلا نمی شنوند...

 

 

و بلآخره در قسمت پایانی از مقایسه انبیاء و شاعران می فرماید شاعران شیطانی آنجه را که میگویند عمل نمی کنند...در مقابل ظلم نمی ایستند در حالیکه انبیاء تا پایان جان در مقابل کافرین ایستادند...

 

------------------------------------------------------------

 

چرا درباره قوم نوح فرموده است : كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۰۵﴾ با اینکه قوم نوح ظاهرا اولین قوم هلاک شده بعد از خلقت آدم است؟

 

همانطور که اوایل سور با اواخر سور مشابهت دارند و همانطور که انسان در پیری به شباهت هایی با کودکان میرسد ...معمولا هر چیزی در پایان مانند اولش میشود....اقوام انسانی نیز چنین هستند...انسان های قوم آخرین پیامبر شباهت هایی با قوم اولین پیامبر دارند...

 

انسان های متکبر بی ایمان و ثروتمند در یک طرف و افراد فقیر ناتوان در طرف دیگر...بت سازی ها برای تحمیق ناتوانان و...مترفین ایمان نمی آورند چونکه فقرا و ناتوانان ایمان می آورند....عده ای بهانه می آورند که چون ملت های قدرتمند ایمان ندارند بنابراین ایمان ضعفا باطل و احمقانه است...صفات قوم نوح را ببینید:

 

قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ﴿۱۱۱﴾الشعراء

 

قَالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا﴿۲۱﴾ نوح

 

إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴿۲۷﴾ نوح

 

بنابراین وقتی قوم نوح ایمان نمی آورند مانند ایمان نیاوردن قوم آخرین پیامبر پس از آمد و رفت پیامبران بسیار و شنیدن رسالات آنهاست...

صفحه اول